♥ اس ام اس عــاشـــقـــانــــه ♥

دوستت دارم به اندازه خدایی که دوستش داری

بـــه وبــــلاگـــ مــــن خـــــــوش آمـــدیـــد

    65 اس ام اس عاشقانه و رمانتیک 

 

خـــــــــوش آمـــدیــــد بــــه وبـــــ ســــــایــــتــــ مــــن

 

                                     

  

 دختر شرقی با بادکنک

 

آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم   می.نمیخواهم بیاساقی تماشایت کنم

بی قرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن   کرده ام   می  رابهانه تا تماشایت کنم

 

 

دلم را مبتلایت کرده بودم خودم را خاک پایت کرده بودم

ندانستم بی وفاهستی و گر نه  همان اول رهایت کرده بودم

 

 

دل نزد توست گرچه دوری ز برم جویای توام اگرنپرسی خبرم

خالی نشود خیالت از چشم ترم درقلب منی اگر چه جایی دگرم

 

 

دلم غرق تماشابود رفتی میان اشک و آه بود رفتی

کنار حسرت دیرینه ماندم بهارمن گل من زود رفتی

 

 

دلم باغی پر از ریحان و گل بود به روی رود عشقت مثل پل بود

نگاهم کردی و ویران شد این دل  مگرچشم تو از قوم مغول بود

 

 

خوب است و قشنگ است اینکه دلگیر شویم     در  دام دل شکسته زنجیر شویم

ای عشق همیشه از خدا می خواهم    که کنار من باشی به پای هم پیر شویم

 

 

خاک و پایت بوسه گاهم بود و بس  برسر راهت نگاهم بود و بس

ای نگاهت تکیه گاه خستگی  عشق تو تنهاگناهم بود و بس

 

http://i.jootix.ir/img/2014/11/jootix.ir--1920445119.jpg

 

نه سرو و نه باغ و نه چمن میخواهم  نه لاله نه گل نه نسترن میخواهم

خواهم ز خدای خویش کنجی خلوت   من باشم و آن کسی که من میخواهم

 

 

 

 

آنکه باید بسوزد و بسازد منم   آنکه دایم بی تو میسوزد منم

آنکه آتش زد به قلب من تویی   آنکه خاموش است و میسوزد منم

 

 

 

 

دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد   عاقبت و غم کوه امیدم آب شد

گفته بودی یوسف گم گشته باز آید ولی   یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد

 

 

آن نازنین کجاست که یادم نمیکند   صدغم به سینه دارم شادم نمیکند

یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست   امشب به یاد کیست که یادم نمیکند

 

 

 

هم رنگ تمام آرزوهای منی غـارتگر جان و مال و دنیای منی

بی تو نفس کشیدنم ممکن نیست  ساده بگویم که همه دنیای منی

 

 

اگر میدانستم انسان ها را به خاک می سپارند

یقینن خاک می شدم تاتورا به من بسپارند

 

 

رو کفنم بنویسید موریانه ها زهرمارتان این تن که میخورید

حسرت شیرین بود که خاک به آغوش گرفت

 

 

ترک دین و دل نمودم    ترک جان هم می کنم

هر چه گویی غیر عشقت   ترک آن هم میکنم

 

 

دختر در حال مطالعه در طبیعت

 

 

 

فروغ چشم برآبم تو هستی   دلیل اینکه بیتابم تو هستی

گرچه آدم ناچیز هستم   خدارا شکر دنیایم تو هستی

 

 

بعد من با یاد من افسوس می ماند بجا     درمیان کلبه ها فانوس می ماند بجا

میرم تا گم بشم در جاده ناآشنا    کس نمی یابد مرا افسوس می ماند بجا

 

 

لبانت قند مصری گونه هایت سیب لبنان را روایت میکند

چشمانت آهوی خراسان را من از هرجا دنیا هر که هستم اشقت هستم

به مهرت بسته ام دل را  به دستت داده ام دل را

 

 

 

 

 هر که فرهاد شود در ره عشق    همه کس در نظرش شیرین است

تهمت کفر به عاشق نزنید    عاشقی پاکترین آیین است

 

 

ماه در روی کسی غیرتودیدن ممنوع     ناز چشم کسی جز تو خریدن ممنوع

تابلویی بر سر دروازه قلبم زده ام    که ورود احدی جز تو اکیدن ممنوع

 

 

ای کاش که من پیر شوم در بغلت    بادست تو زنجیرشوم در بغلت

پرواز پر از حس رهایی ست ولی    ای کاش زمین گیر شوم در بغلت

 

 

 

شب سردی ست و هوا منتظر باران است   وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است

شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من     ماه پیشانی من دلبر بارانی من

 

 

نذر کردم تا بیایی هرچه دارم ماله تو    چشم های خسته پراز انتظارم ماله تو

یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو    آرزویم هیچ قلب بیقرارم ماله تو

 

 

 

آبـاد تو بودم و خرابم کردی    یک زنده که تو مرده حسابم کردی

باشوق کبوترانه تا خانه تو     هربار که آمدم جوابم کردی

 

 

جان رفته ولی زخم و وفایت نرود     تاثیر طلسم چشم هایت نرود

فرشی ز دل شکسته انداخته ام   آهسته بیا شیشه به پایت نرود

 

 

 

 گل زیبای صورتی

 

قسمت این است که در فاصله ها پیر شویم
و اسیر شب تنهایی تقدیر شویم
قسمت این است که یک عمر مسافر باشیم
تا از این دور زدن های زمان سیر شویم

 

 

تو با آواز خود شب را شکستی / ولی من بی دریچه مانده ام باز

 هوای پر زدن هایم کجا رفت ؟ /  ز یاران باز هم جا مانده ام باز

 

 

 

قصه ها بر من گذشت تا بدانم کیستم  / سرگذشتم هرچه بوده من پشیمان نیستم

من اگر سردار یا که پاکباخته ام / سرگذشتم را به دستان خودم ساخته ام

 

 

 

بـی وفــایــی کـن وفـایـتــ مـیــکـنـنـد بــاوفـــا بـاشــی خـیــانـتـــ مـیـکـنـنـد

 مـهـربـانـی گــر چــه آیـیـنـه ی خــوشـیـسـتــ مـهــربــان بــاشـی رهـایــتـــ میــکنـنــد

 

 

شهر آیینه دار میشود با یک گل / پروانه تباه میشود با یک گل

گفتند : نمیشود ، ولی میبینید / یک روز بهار میشود با یک گل

 

 

 

 

بگـذار سرنوشت هـر راهی را کـه میخواهـد برود، مـا راهمـان جداست

این ابـرهـا تـا میتواننـد ببـارنـد، مـا چتـرمان خداست

 

 

  فرستنده ماندانا15  

 

ﺁﺭﻩ ﺧــــﺐ ...

⇦ﺍﻭﻝ ﺩﺍﺩﺍﺷـــــــــــــے ... ؛

⇦ﺑـــﻌﺪ ﯾــﻮﺍﺵ ﯾـــﻮﺍﺵ ﺁﻗــــﺎﺷــے ... ؛

⇦ســـال بعـــد هـــــم بــــاید بابا شـــــے ... ؛ ||:


✔✔مُواضــِـــــبـْــــ بـــــــــــــــــــــآشْ . . .ابجی،،


✔بـــــــــــــہ اُونـــــــــــــے کہ میــــــــــگـــــے °•.


.•°+√ دآدآشْ √+°•.


،، فـــَـــــــــــــــــرْدآ نگي

آخ...

يَواش..

 

  فرستنده ماندانا15  


←اونی که واسه تو خاصه→

√واسه ما ماسته√

†چون عشقش فقط واسه وقتیه که راسته†

♠منم اگه میبینی تنهام چون هیشکیو ندارم پام واسته♠

←خاص فقط ♥خداس♥
♥♠عشقم ♥♠واسه تو قصه هاس

 

 

  فرستنده ماندانا15  

 


ﻫــﯽ تـــღـو …
ﻧــﻤــﯿﺪﺍﻧــﻢ ﻧــﺎﻣــﺖ ﺭﺍ ﭼــﻪ ﺑــﮕــﺬﺍﺭﻡ …

✘ ﻣــﺨــﺎﻃـﺐ ﺧـــﺎﺹ !✘

✘ ﺗـﻤـــــﺎﻡ ﺯﻧـــﺪﮔـﯽ ! ✘

✘ ﺩﻟــﯿــﻞ ﻧـﻔـــﺲ ﮐـــﺸـﯿﺪﻥ !✘

✘ﻫـــﻤـــﻪ ﯼ ﻭﺟــــﻮﺩ … ✘

✘ ﯾـــﺎ ﺗـــﻨـــﻬﺎ ﻋـــﺸـــﻘــﻢ … ✘

ﺑـــﻪ ﻫــﺮﻧــﺎﻣــــﯽ ﮐــﻪ ﺑــﺎﺷـــﯽ

ﺑـــــﺪﺍﻥ …

آﺭﺍﻡ …

ﺑﺮﺍﯾـــﺖ ﺟـــــﺎﻥ ﻣـــﯿـــﺪﻫـــﻢ ...


  فرستنده ماندانا15  


ببین دختر جون..
روزی که ازدواج میکنی اونی که میخنده مادرته چون تو داری خوشبخت
میشی و تو رو تو لباس عروسی میبینه !
اما اونی که غم داره و از درون از جدا شدنت اشک میریزه،
اونی که تو تا عمر داری ناموسشی ،
اونی که نمی تونه پشتت نباشه،
اونی که تو آبروشی، اونی که با نابودی تو کمرش میشکنه..
باباته....
ببین چقد به این پسرایی که میان و میرن فکر میکنی ..
چقد بخاطرشون هر کاری میکنی ...
واسه اون بابا،اون مرد اصلا کل عمرت یکم وقت میذاری ...
بدون.. محبت تورو با هیچ مهر و محبتی تو دنیا عوض نمی کنه ..
اونه که ناز واقعی تورو با دنیا میخره
نه پسری که ناز بودن تورو واسه ارضاء
نیازهای روحی و جسمی خودش میبینه ...
به بابات محبت کن دوست داشتنتو ابراز کن ببین بهت خیانت میکنه؟
ببین محبتتو با دختر خوشکلو خوش هيكل تر از تو میفروشه..
ببین اشکتو در میاره!! .....
همیشه نیستا.......
++بسلامتی همه باباها


  فرستنده ماندانا15  


خوشـ»ــم اومد از اون دختری ک ب دوس پسرش گفت:

بابام نیستے ک برے یَتـیم شَـــ»ـمـ...

مامانمم نیستی ک هرچقدرم غر بزنی عاشقت باشم...

داداشم ک نیستی نباشی بمیرم...

فقط پسرهـ مَردُمـــــــــــــی^_^

چیزیم ک زیاده پسرمردم!!


  فرستنده ماندانا15  


راضیم از خودم،یاغی نیستم.
لاتم ولی نالوتی نیستم.
بدم، لاشی نیستم!
شاید بد دهن باشم، بی ادب نیستم.
شرم، بی رحم نیستم.
تک پرم، مغرور نیستم !
زود رنجم،خودخواهم نیستم.
رکم، دروغگو نیستم.
ساکتم، لال نیستم.
کله خرم، بیشعور نیستم.خلاصه زمین خورده ی همه "مشتیایی مثل شما أم" ولی ضعیف نیستم

 

 

 

  فرستنده ماندانا15  

 

ﻫـــــــــــﯿﭻ ﮐﺲ ﻟﯿﺎﻗــــــﺖ

ﺗﮏ ﭘﺮﯼ ﻧــــﺪﺍﺭﻩ . . .

☜>ﺍﻟـــــــــــﮑﯽ ﺩﻭﺭ ﺧـــــﻮﺩﺗﻮﻧـــﻮ

ﺧـــــــــــﺎﻟﯽ ﻧﮑــــﻨﯿــﺪ . . .

ﺩﻭﺭﻩ ﻫـــــﻢ ﺑﯿــــــﺸﺘﺮ ﺧﻮﺵ

ﻣﯿﮕـــــــــــﺬﺭﻩ

 

 

 

  مـلـیــکا از فـیـــس بـــوک 

 

بزن بارون ببار آروم به روی چشمای خسته ام     بزن بارون ببار آروم که هنوزم یاد اون هستم
با اینکه رفت و پژمرده ام هزار بار از غمش مردم      ولی بازم دوستش دارم فکرش تنها نمی زارم

 

  مـلـیــکا از فـیـــس بـــوک   

 

 شبى از سوز دل گفتم قلم را      بيا تحرير كن حال دلم را

قلم گفتا برو بيچاره عاشق      ندارى طاقت اين كوه غم را

 

 

عکس بازیگر ایرانی سحر ناز افتاده

  مـلـیــکا از فـیـــس بـــوک 

 

کجایی ای که فقط دلخوشم به بودن نامت
که صبح و ظهر و غروب هستم به یادت
سلام صبح همگی بخیر و شادی
یک هفته پر از شادی و خیر و برکت
پر از عطر عشق و عاشقی

 

 

  مـلـیــکا از فـیـــس بـــوک 

 

من خودمم نه خاطره منظره ام نه پنجره
من یه هوای تازه ام نه انعکاس حنجره
می خوام سکوت کوچه رو ترانه بارون بکنم
دلارو به ضیافت ترانه مهمون بکنم
می خوام بگم که این صدا هر چی که هست مال منه

 

 

 

نسبت به تو کور میلی دارم   دوربر خود هزار لیلی دارم 

من ناز نمیخرم شماهم نفروش    چون عاشق کشته مرده خیلی دارم

 

 

ای روی گشاده خلق تنگ آمده ای    آهوی رمیده چون پلنگ آمده ای

آن روسری سپیده میدانی چیست    باپرچم آشتی به جنگ آمده ای

 

 

 

سرکش بودم به حیله رامم کردی    ای افسونگر چه پخته خامم کردی

خوش چرخاندی کمندگیسویت را    درتاریکی اسیر دامم کردی

 

 

 

باآمدنت بهانه پیداشده است    خورشید میان خانه پیداشده است

بانیم نظر چشم به هم دوخته ایم    یک لحظه ی شاعرانه پیدا شده است

 

 

 

 

بااینکه تمام قصه را میدانی    بازآیه یاس پیش من می خوانی

باآن همه ترفند دلم را بردی     تابشکنی و دوباره برگردانی

 

 

بازیر مخالفی بگو بم بشوم     لبخند بزن مقابلت خم بشوم

تو یک کلمه بگو که هوای منــــی     من امضا میدهم آدم بشوم

 

 

 

مارا نکشان به سوی لبهای خودت     برگرد و بخواب درجای خودت

می خواهی اگر ببوسمت حرفی نیست       اما همه عواقبش پای خودت

 

 

 

آن بوسه که از روی تو در خواب گرفتم     گل بود که از شاخه مهتاب گرفتم

هرگز نتوانی ز من دور بمانی    چون در دل خود عکس تورا قاب گرفتم

 

 

 

در وطن مثل غریبانم نمیدانم چرا    روز و شب سردرگریبانم نمی دانم چرا

هرکه را روی دلم جا داده ام مثل عقرب میزند نمیدانم چرا

 

 

 

زندگی غمکده ای پیش نبود بهرما جز غم و تشویق نبود

به کدام خاطره اش خوش باشم که کدام خاطره اش نیش نبود

 

یک نفر آمد صدایم کرد و رفت با صدایش آشنایم کرد و رفت

نوبت تلخ رفاقت که رسید ناگهان تنها رهایم کرد و رفت

 

 

نوشتم حرف دل تا تو بخوانی    که چون دورم ز تو دردم بدانی

به غیر از تو کسی را من ندارم    تورا تابی نهایت دوست دارم

 

  فرستنده ماندانا15    

 

آغوشت برای قلبم مرحمیست که بی بهانه بدنبالش هستم
نبودش مرا دیوانه میکند
یگانه معبودم وجودت برای من مرحمیست
میپرستمت

  فرستنده ماندانا15  


آدم باید یه تــــــــــو داشته باشه

که وقتی از همه چیز خسته شد و نا امید شد

بهش بگه :

مهم اینه که تـــــــــو هستی

بیخیال دنیـــــــــا

 

  فرستنده ماندانا15  


عشقم....

سرم که به شانه ات برسد تمام است همه ی دردها.همه ی اشک ها...

آسمان رنگش را مدیون چشمان توست

من...

این ارامش را مدیون تو هستم

 

  فرستنده ماندانا15  


تـــــ♥ـــــو که باشی کافیست !!

مگر من به جز ..
.
" نفـــــس "

چه میخواهم عشــــــقم ؟ !

 

  فرستنده ماندانا15  


سلامتی خودمون که چه موقع پلک زدنمون
چه توی پیک زدنمون یاد آدمایی هستیم که
بــــد
کردن باهامون

 

  فرستنده ماندانا15  


دلم خیلی درد میکند !!     یادش بخیر کودک که بودم مادرم میگفت
پرخوری ...دلدردی میارد     هوایم رانداشتی مادر
خیلی غصه خوردم     دلم بدجور درد میکند

 

 

 

 

تو به پاکی عقیقی مثل دریای عمیقی

میدونی چرا میخوامت آخه بهترین رفیقی

 

 

سلام به اون عزیزی که فاصله ها باهاش دارم

تو دفتر خاطره ها خاطرها باهاش دارم

آرزوی دیدن اون صورت زیباشو دارم آخر حرفم اینه که هرجاباشه دوسسش دارم

 

 

عادتم داده صفای تو که یادت باشم   یاد آن معرفت و مهر و صفایت باشم

از برای همه لطفی که بدیدم ز شما کمترین کار همین است

که یــــــادت باشم

 

 

آرام  بـخـوان چــون آهـسـتـه نـوشـتـم بـی پـروا بـخـوان چـون از خـود نـوشـتــم

نــزدیــک کـسی نـخـوان چـون تنــهــا نــوشـتـم و از دل بــخــوان چــــون بــا دل نــوشـتـم

دوســــتـــتــ دارم

+ نوشته شده در 1 فروردين 1388برچسب:, ساعت 1:0 توسط پــــســـربــهــمــنــی |